کد مطلب:313447 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:181

اشغال فرات
آن گروه جنایتكار كه گویی پلیدیهای روی زمین را یكجا با خود داشتند، فرات را اشغال كردند و بر تمام آبراههای آن نگهبان گذاشتند. آنان دستور داشتند كه ساحل رودخانه را در كنترل كامل خویش گیرند تا قطره ای از آب آن به خاندان رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم، كه بهترین خلق خدا هستند، نرسد.

مورخان می گویند: سه روز قبل از شهادت امام، آب را بر روی ایشان بستند. [1] یكی از بزرگترین مصیبتهای حضرت، همین بود كه صدای سوزناك كودكان خود را می شنید كه بانگ « العطش » سر داده بودند. از شنیدن ناله ی آنان قلب امام حسین علیه السلام در هم فشرده می شد و از دیدن صحنه ی هولناك لبهای خشكیده ی اطفال و رنگ پریده ی آنان و خشك شدن شیرهای مادرانشان، دل آن حضرت می لرزید.

« انور الجندی » این صحنه ی فاجعه آمیز را چنین تصویر می كند: « گرگان درنده از آب بهره مندند، لیكن خاندان نبوت تشنه لب هستند. چه قدر ظلم است كه شیر تشنه بماند، در حالیكه سالم است و اعضایش استوار؟! اطفال امام حسین علیه السلام در صحرا می گریند. پروردگارا، پس فریادرسی كجا است؟! خداوند رحم و مروت را از آنان گرفته بود، پس انسانیت خود را منكر شدند و تمامی ارزشها و عرفها را زیر پا گذاشتند.

هیچ یك از شرایع و ادیان اجازه نمی دهند آب بر زنان و كودكان منع گردد و همه ی مردم را نیز در این امر در آن شریك و برابر می دانند. شریعت اسلامی هم این مطلب را تأكید كرده و آن را حق طبیعی هر انسانی دانسته است؛ ولی سپاه اموی به دستورات اسلام اهمیتی نداد و آب را بر خاندان وحی و نبوت بست.

یكی از مسخ شدگان، به نام « مهاجر بن اوس »، سرخوش از این پلیدی و نامردی! روی به حضرت امام حسین علیه السلام كرده و با صدای بلند گفت: ای حسین، آیا آب را می بینی كه چون سرچشمه ی زندگی می درخشد؟ به خدا قسم، قطره ای از آن را نخواهی چشید تا اینكه در كنارش جان دهی...!

« عمرو بن الحجاج » نیز، آن سان كه گویی به غنیمتی یا مكنتی دست یافته باشد! با خوشحالی دوید و فریاد زد: ای حسین، این فرات است كه سگان، چهارپایان و گرازها



[ صفحه 213]



از آن می نوشند. به خدا سوگند، از آن جرعه ای نخواهی نوشید! و شگفت آنكه این ناجوانمرد، از جمله كسانی بود كه به امام حسین علیه السلام نامه نوشته و خواستار آمدن ایشان به كوفه شده بودند!

یكی دیگر از اوباش كوفه، به نام « عبدالله بن الحصن ازدی »، با صدایی كه جاسوسان ابن زیاد بشنوند و بدین ترتیب به جوایز طاغوت كوفه دست پیدا كند، گفت: « ای حسین، آیا به این آب كه به شفافیت آسمان است می نگری؟ به خدا قسم از آن قطره ای نخواهی نوشید، تا آنكه از تشنگی بمیری!

امام حسین علیه السلام دست به سوی آسمان برد و او را نفرین كرد: « پروردگارا، او را با تشنگی بمیران و هرگز وی را نیامرز! ».

این مسخ شدگان همچنان در تباهی پیش رفتند تا در دره ی هولناك جنایات و گناهان كه راه گریزی از آن نیست سقوط كردند. [2] .


[1] مرآة الزمان في تواريخ الأعيان: صفحه ي 89.

[2] زندگاني حضرت ابوالفضل العباس عليه السلام: صفحه ي 168، به نقل از انساب الأشراف: جلد 2 والصراط السوي في مناقب.